مرتضی کاردر
شب در آفاق تاریک مغرب/ خیمهاش را شتابان برافراشت/ آسمانها همه قیرگون بود/ برف در تیرگی دانه میکاشت
من هراسان در آن راه باریک/ با غریو درختان تنها/ میدویدم چو مرغان وحشی/ بر سر بوتهها و گونها
چارپاره اصلیترین قالبگذار از شعر سنتی به شعر نو بوده است. زمانی که شعر نو آغاز شد و قالبهای سنتی را در هم ریخت، شاعرانی که جرأت و جسارت بیشتری داشتند، فارغ از توفیق یا عدمتوفیق، به سرودن شعر در قالبهای نو روی آوردند و شاعرانی که هنوز دلکندن از قالبهای سنتی برایشان دشوار بود، ابتدا در قالب چارپاره مشق کردند و بعد کمکم چارچوبهای شعر سنتی مثل ردیف و قافیه و تساوی مصراعها را کنار گذاشتند. چه کنار گذاشتن یکباره چارچوبهای سنتی برای شاعرانی که میراثدار سابقه هزار ساله شعر فارسی بودند، قدری دشوار بهنظر میرسید.
گاهی آهنگ پای سواری/ میرسید از افقهای خاموش/ بادی آشفته میآمد از دور/ تا مگر گیرد او را در آغوش
من زمانی نمیماندم از راه/ گویی از چابکی میپریدم/ بوتهها، سایهها، کوهساران/ میدویدند و من میدویدم
چارپاره محدودیتهای قالبهای سنتی را ندارد. دوبیتیهای بههم پیوستهای است که قافیهها و ردیفها میتوانند پس از دوبیت تغییر کنند. در عین حال متناسب با طبع شاعر قابلیت کم و زیاد کردن دارد و از سه یا چهار بند آغاز میشود و میتواند بسیار بیشتر ادامه پیدا کند و دست شاعر برای خلاقیت از دیگر قالبهای سنتی بازتر است.
در دل تیرگی کلبهای بود/ دود آن رفته بر آسمانها/ پای تنها چراغی که میسوخت/ در دلش، رازگویان شبانها
لختی از شیشه دیدم درون را/ خواستم حلقه بر در بکوبم/ ناگهان تکچراغی که میسوخت/ مرد و تاریکتر شد غروبم
چارپاره با چنین قابلیتهایی در دستور کار شماری از شاعران مثل فریدون توللی و نادر نادرپور قرار گرفت، شاعرانی که ضرورت نوگرایی را پذیرفته بودند اما نمیتوانستند قالبهای سنتی را بهطور کامل کنار بگذارند. انبوه چارپارههای نادر نادرپور در سالهای دهه 30سبب عمومیت چارپاره شد. زمانی که شاعران مشغول آزمودن قالب نیمایی و شعر منثور بودند، در میان عموم مخاطبان و شاعران، چارپاره رونق بسیار گرفت.
لحظهای ایستادم بهتردید/ گفتم این خانه مردگان است/ گویی آندم کسی در دلم گفت/ فکر شب کن که ره بیکران است
در زدم، در گشودند و ناگاه/ دشنهای در سیاهی درخشید/ شیون ناشناسی که جان داد/ کلبه را وحشتی تازه بخشید
روایت و تصویرگرایی و زبان پاکیزه و پیراسته از ویژگیهای چارپارههای نادر نادرپور است. شیوه تصویرگرایی و بیان چارپاره بهویژه در درخشانترین و خوشاقبالترین نمونهها که نادرپور بهدست داده است، بعدها بر شاعران بسیاری تأثیر گذاشته است. شعر نو، بهویژه در شکل نیمایی، تحتتأثیر چارپارهها بوده است. نخستین نوگرایان نیمایی مثل هوشنگ ابتهاج و اسماعیل شاهرودی و حتی احمد شاملو در چارپاره نیز طبع خود را آزمودهاند. فروغ فرخزاد در 3مجموعه نخست خود چارپاره میگوید و آشکارا تحتتأثیر توللی و نادرپور است. غزل نو نیز بیتأثیر از چارپارهها نیست، خاصه در شاعرانی مثل سیمین بهبهانی و منوچهر نیستانی. بیان روایی و تصویرگرایانه چارپاره در غزل سالهای بعد، بهویژه دهه 70، بازتولید میشود. در عین حال کم نیست چارپارههایی که نادرپور در آنها دچار توصیفهای بسیار و اطناب میشود؛ اطنابی که در شعرهای توصیفی سالهای دهههای30و 40 به چشم میخورد، تحتتأثیر الگوی نادر نادرپور در چارپاره است. نادر نادرپور در دهه30، چهار مجموعه «چشمها و دستها» و «دختر جام» و «شعر انگور» و «سرمه خورشید» را منتشر کرد و با اقبال بسیار مواجه شد. شعری که در خلال متن آمده «برف و خون» از مجموعه نخست اوست.
کورمالان قدم پس نهادم/ چشم من با سیاهی نمیساخت/ تابهخود آمدم ضربتی چند/ در دل کلبه از پایم انداخت
خود ندانم کی از خواب جستم/ لیک، دانم که صبحی سیه بود/ در کنارم سری نو بریده/ غرق خون بود و چشمش به ره بود
شنبه 12 مهر 1399
کد مطلب :
111969
لینک کوتاه :
newspaper.hamshahrionline.ir/OYLAr
+
-
کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به روزنامه همشهری می باشد . ذکر مطالب با درج منبع مجاز است .
Copyright 2021 . All Rights Reserved